241مىگويد: نصيرطوسى محمّد بن عبداللّٰه طوسى «مولى نصيرالدين» خوانده مىشد، چنانكه گاهى او را «خواجه نصيرالدين» نيز مىخواندند. او در جوانى سرگرم تحصيل شد و دانش پيشينيان را به نيكى حاصل كرد و در اين عرصه علم كلام را تصنيف كرد و اشارات ابن سينا را شرح كرد و وزير دژبانان اسماعيلىِ الَموت گشت و انگاه وزير هولاكو شد و در رويداد بغداد همراه او بود. برخى گمان كردهاند وى به هولاكو سفارش كرده خليفه را به قتل رسانَد، و خدا داناتر است. به نظر من چنين كارى از خردمند فرزانهاى سر نمىزند. برخى از بغداديان او را ياد كرده و وى را ستوده و گفته است: او خردمند، فرزانه و نيكو رفتار بود» (البداية و النهايه ، ج 13، ص 283).
نويسنده مىگويد: اين باب را با سخنى فراگير و جامع از سيدنعمت اللّٰه جزايرى در بارۀ حكم نواصب (اهل سنّت) به پايان مىبرم. او مىگويد: «آنها بنا به اجماع علماى شيعۀ اماميه كافرانى نجس هستند و بدتر از يهوديان و مسيحيان. از نشانههاى نواصب آن است كه در امامت، غير على را بر او مقدّم مىدارند» (الانوار النعمانية، ص 206 و 207).
پاسخ وى آن است كه چنان كه پيشتر توضيح داديم، نواصب كسانى هستند كه آشكارا به دشمنى و كينهتوزى اهلبيت عليهم السلام بر مىخيزند و مقصود از ايشان - چنانكه نويسنده بر آن اصرار مىورزد - اهل سنّت نيست و نويسنده سخن سيّد نعمت اللّٰه جزايرى را تحريف بسيار كرده و آن را به گونهاى كاملاً متفاوت آورده است. اينك سخن