37«اگر من در جوار سلطان منزل گزينم باعث تعطيل امر سلطنت خواهد بود. سبب پرسيد، فرمود: آيا با احترام و عزت بايدم بود يا خوارى و ذلت؟ عرض كرد بالبداهة: با كمال استقلال و عزت و جلال بايد زيست و ما را رضايى جز رضاى آن بزرگوار و سخطى جز سخط او نيست فرمود: سلاطين و حكام بهعقيدۀ خود تمام اوامر و احكام را بهظلم جارى مىنمايند. و چون رعيت مرا مسموعالكلمه داشتند در همۀ امور رجوع بهمن نموده و ملتجى خواهند گشت و حمايت مسلمانان و رفع حاجت ايشان نيز بر من واجب است. چون در محضر سلطنت وساطت نمايم خالى از دو صورت نيست اگر بپذيرد تعويق و تعطيل امر سلطنت است، اگر نپذيرد مرا خوارى و ذلت، پس به فكرت فرو رفت و گفت امر موقوف بهاختيار است هر بلدى كه اختيار شود مختار ما نيز همان است...». 1بر اين اساس، مقبوليت استدلال مذكور در خاطر خاقان قاجار، مبين اين است كه بيان عقيدۀ فتحعليشاه مبنى بر اينكه: «اطاعت شيخ احمد واجب و مخالفتش كفر است».
بارى جز ريا دربر ندارد. و تأمل در اين است كه چرا شيخ عبداللّٰه و بعد از او ديگر رؤساى شيخيه، آن را مستمسكى براى والا نشان دادن شخصيت شيخ در صحنۀ مملكت، بهكار برده و آن را تأييد كردهاند؟!
از جانب ديگر، شيخ احمد با اين استدلال، جارى شدن ظلم را بر توقف خود در تهران ترجيح داده است. چه ممكن بود، توقفش در جريان ظلم و ستم، ايجاد مانعى كند، ولى نخواست، چرا؟
بهعبارت ديگر، جارى شدن ظلم را بهخاطر اينكه امر سلطنت به تعويق نيفتد و تعطيل نشود، آن را روا داشته، و يا بهعلت اينكه مبادا فردا خوارى و ذليلى پيش بيايد كه مسلم آنهم چيزى جز طرد از دربار قاجار نبوده، سكوت در برابر جارى شدن ظلم را ترجيح مىدهد. تا نه بر شيوۀ تقيه، بل بهگونۀ مآلانديشى، احترامش محفوظ ماند. ولو