154
لأنّه استفح اموره بالكفّ عن الدّماء والتورّع عن أخذ شيء من اموال النّاس واظهر العدل والانصاف. 1
قيامش را با حفظ خون مردم و خوددارى از اخاذى و پول گرفتن از آنان، شروع كرد و او، عدالت و انصاف را اظهار مىداشت. 2
همچنان يحيى، در محله بنى حمّان بود؛ تا اينكه ابوجعفر محمد بن عبيدالله، معروف به «ادرع»، از قدرت حكومت وقت، براى او سخن گفت. اين در حالى بود كه حاكم بغداد، محمد بن عبدالله بن طاهر، در نامهاى، أيّوب بن الحسن (حاكم فرارى) و عبدالله بن محمود السرخسى (حاكم خراسان)، را به جنگ با يحيى، امر كرد. 3
با اين دستور، عبدالله بن محمود و ايوب بن الحسن، با لشكرى كه از اطراف كوفه جمعآورى كرده بودند، به جنگ يحيى آمدند. برخى از اعراب، به يحيى خبر دادند كه لشكر دشمن در راه است.
يحيى از جا برخاست و بر اسب خود، سوار شد و يك تنه به سپاه حاكم، حمله كرد و با شمشير، ضربتى بهصورت عبدالله بن محمود زد. عبدالله فرار كرد و لشكريانش هم در پى او فرار كردند و اموالى از خود، بر جاى گذاشتند كه نصيب يحيى و يارانش شد. 4
خروج از كوفه
پس از شكست عبدالله بن محمود سرخسى و عقبنشينى رسوا كننده آنان از كوفه، كار يحيى بن عمر بالا گرفت و مردم، گروه گروه، به او پيوستند. طبرى در اينباره، مىنويسد: «جماعتى از زيديه كه در نزديكى كوفه و واسط بودند، به يارى او شتافتند». 5