44ستونى در كار نبوده است.
2. مالك در اين زمينه چنين مىگويد:
وإن وقعت في موضع حصي الجمرة و إنْ لم تبلغ الرأس أجزأ. 1
هرگاه سنگ در محل سنگريزههاى جمره بيفتد، هرچند به بالاى آن نرسد (به بالاى سنگريزهها نرسد) كافى است.
روشن است كه منظور از «رأس»، همان «رأس الحصى» و بالاى سنگريزههاست.
3. محيىالدين نَوَوى، از فقهاى عامه، در كتاب «روضةالطالبين» مىگويد:
ولا يشترط كون الرامي خارج الجمرة، فلو وقف في الطرف و رمي إلى الطرف الآخر جاز. 2
شرط نيست كه رمى كننده بيرون از جمره بايستد. بلكه اگر در يك طرف جمره بايستد و به طرف ديگر رمى كند، كافى است.
اين تعبير به خوبى نشان مىدهد كه جمره، دايرهاى است كه سنگها را بر آن مىاندازند و او لازم نمىداند كه انسان در بيرون اين دايره بايستد. بلكه اگر در يك طرف دايره بايستد و به طرف ديگر دايره سنگ بزند، كافى است.
4. نامبرده در كتاب ديگرش، «المجموع» مىگويد:
والمراد (مِن الجمرة) مجتمع الحصا في موضعه المعروف و هو الذي كان في زمان رسولالله(ص) ... و لو نحي الحصا من موضعه الشرعي و رمي إلى نفس الأرض اجزأ، لأنّه رمي في موضع الرمي. هذا الّذي ذكرته هو المشهور و هو الصواب. 3
مراد از جمره همان محل اجتماع سنگريزههاست در همان محل معروف و اين، همان چيزى است كه در زمان رسولالله(ص) بوده است. اگر سنگريزهها را از آن محل كنار بزنند و سنگ را به آن زمين بيندازند كافى است؛ زيرا محل رمى همان زمين است و اين مطلبى را كه من ذكر كردم، ميان فقها مشهور است و حق نيز همين است.
اين عبارت با صراحت كامل، جمره را همان قطعه زمين مىداند و حتى ادعاى