32با خفّت از بصره اخراج شد. اما روشن است كه وى تا قبل از اين تاريخ، هنوز دعوت خود را آشكار نكرده بود؛ زيرا وجود شخصيت قدرتمندى مانند عبدالوهاب (پدرش) و مبارزه با عقايد بدعتآميز فرزند، جرئت آشكار كردن انحراف را از وى گرفته بود. 1
شيخ محمد، پس از مرگ پدر، به اظهار عقايد خود و انكار بسيارى از اعمال مذهبى مردم پرداخت. در كوتاه زمان، جمعى از مردم «حريمله»، از او پيروى كردند و وى از اين رهگذر، به شهرت رسيد. پس از چندى، از حريمله به شهر «عيينه» رفت. رئيس عيينه در آن وقت، «عثمان بن حمد» بود. عثمان، شيخ را پذيرفت و او را گرامى داشت و مصمم شد وى را يارى كند.
شيخ محمد نيز در مقابل، اظهار اميدوارى كرد كه همه اهل نجد از «عثمان بن حمد» اطاعت كنند. خبر دعوت شيخ محمد و كارهاى او به امير احساء رسيد. امير نامهاى به عثمان نوشت كه در نتيجه، عثمان، شيخ را نزد خود خواند، عذر او را خواست و از عيينه بيرونش راند.
شيخ محمد پس از آنكه در سال 1160ه .ق از عيينه بيرون رانده شد، رهسپار «درعيه» از شهرهاى معروف نجد گرديد. «محمد بن سعود»، امير وقتِ درعيه، به ديدن «شيخ» رفت و او را به عزت و نيكى مژده داد. شيخ نيز قدرت و غلبه بر همه بلاد نجد را به وى بشارت داد. 2