41در اين وقت بود كه لشكريان هرثمه شكست را پذيرفتند و به طور مفتضحانهاى رو به هزيمت نهادند و مردم كوفه به تعقيب آنان پرداخته تا به «صغب» رسيدند. ابوالسرايا فرياد زد: «اى مردم كوفه، خود را بپاييد كه اينها ممكن است دوباره باز گردند و حمله كنند؛ زيرا قوم عجم حيلهگرند». ولى كوفيان به سخن ابوالسرايا توجهى نكرده، همچنان به تعقيب آنان پرداختند.
در اين گيرودار، هرثمه نيز به دست غلامى از اهل سند اسير شده بود، ولى ابوالسرايا اطلاعى نداشت. او پيش از اسارت، پنجهزار نفر از سواران خود را پشت جبهه جنگ در كمين گذارده بود و به آنها گفته بود كه اگر لشكريانش شكست خوردند، از پشت سر به كمك آنها بيايند و شخصى به نام عبدالله بن وضّاح را نيز بر آنها فرمانده و امير ساخته بود و هنگامى كه ابوالسرايا به اهل كوفه فرياد زد: «آنها را تعقيب نكنيد»، عبدالله بن وضّاح سر را برهنه كرد و ديد يارانش مىگويند: «امير (هرثمه) كشته شد! امير كشته شد!». عبدالله صدا زد: «مگر امير كه كشته شد، چه مىشود؟ اى مردم خراسان، من عبدالله بن وضّاح هستم؛ پايدارى كنيد كه به خدا سوگند، اينها مردمى بىشخصيت و هوچى هستند و هياهويى بيش ندارند».