349
نتيجهگيرى
1. در صورتى مىتوان به مبتدعبودن فرد مسلمانى حكم كرد كه دشمنى وى با كتاب و سنت پيامبر گرامى اسلام(ص) ثابت شده باشد. درغيراينصورت، بهصرف گرايش به عقيدهاى در دايره دين مبين اسلام، نمىتوان وى را مبتدع ناميد؛ بهتعبيرديگر، مبتدع كسى است كه ازروى اجتهاد و تأويل، نه ازروى دشمنى، اعتقاد به مسئلهاى داشته باشد.
2. اگر شخص مسلمان، با اجتهاد و تأويل در مسئلهاى، به عقيدهاى دست يافت. -البته درصورتىكه اين تأويل، قطعىالبطلان نباشد-، نمىتوان اعتقاد وى را بدعت، و او را اهل بدعت دانست. بىترديد شخص متأول، وقتى عملى را انجام مىدهد، ازروى حجتى بوده است و با اعتقاد و تدين، در راستاى اعتقاد خويش حركت مىكند. هرچند مبنايش فاسد باشد، نزد خداوند معذّر و منجّزى دارد؛ زيرا هدفش رسيدن به حقيقت بوده و در اين راه، نهايت تلاش و كوشش خود را نيز انجام داده است. بنابراين اگر در اين باره، به نظرى دست يابد، مجبور است به آن عمل كند و درغيراينصورت، مؤاخذه خواهد شد. ازاينرو چون بههدف دستيابى به حقيقت كوشيده و در اين باره كوتاهى نكرده و همچنين تعمدى نيز بر بدعتگذارى در دين نداشته است، نمىتوان ايشان را اهل بدعت ناميد؛ زيرا به فهم و برداشت خود از نصوص عمل كرده و تأويلش در اين باره، سائغ است. بنابراين بهتر است ايشان را «مُبَدَّع» بناميم؛ نه مبتدع.
3. اتهام به بدعت راويان، نتيجهاى جز ازبينرفتن بخش عظيمى از سنت نبوى نخواهد داشت؛ بهويژه اگر اين اتهام، «تشيع» راوى باشد كه افزون بر نپذيرفتن روايات وى، ضربوشتم، خانهنشينى، انزوا و طرد از جامعه علمى را نيز به همراه داشته است. تشيع راوى در طول تاريخِ نقل حديث، ابزارى براى انزوا و خانهنشينى محدثانى بوده است كه به نشر و نقل فضايل اهل بيت(عليهم السلام) همت گماردهاند.