340روايت است كه يحيىبنمعين درباره او گفته: «وى به عثمانىگرى، گرايش داشته و حديث قيس، مؤيد بدعت و در راستاى يارى مذهبش است. 1
پرواضح است كه اگر بدعت اين راويان در قبول و ردّ روايتشان اثرگذار بود، بخارى و مسلم، با شدت ورع و احتياطى كه در اين مسئله داشتند، هرگز از ايشان نقل روايت نمىكردند؛ با اينكه خود مسلم در مقدمه صحيحش، يكى از شروط اخذ روايت را «گرايشنداشتن راوى به بدعت» معرفى مىكند. 2پس اصولاً آنچه امروزه بهشكل بدعت و فساد مذهب راوى مطرح مىشود، از قبيل گرايش به تشيع، تجهم، ارجاء، اعتزال و اشعرى، نزد بخارى و مسلم بدعت دانسته نمىشده است.
گفتنىاست، نهتنها در قرون اوليه، بلكه در قرنهاى بعدى نيز بيشتر عالمان حديث و رجال اهل سنت نيز بر اين مسئله اتفاقنظر داشتهاند كه تنها معيار پذيرش و ردّ روايات، وثاقت و صدق راوى است؛ چنانكه حاكم نيشابورى در اين باره نوشته:
واصحاب الاهواء رواياتهم عند اكثر اهل الحديث مقبولة اذا كانوا فيها صادقين واتّفق البخاري ومسلم على الاحتجاج بابي معاوية محمد بن حازم و عبيدالله بن موسى وقد اشتهر عنهما الغلوّ. 3
نزد بيشتر اهل حديث، روايات اهل گرايشات به فرقههاى منحرف پذيرفته است؛ اگر در نقل روايات صادق باشند. بخارى و مسلم نيز روايات معاويةبنحازم و عبيداللهبنموسى را نقل كردهاند؛ با اينكه اين دو به غلو مشهورند.