75بار تكرار شد و همين كه تازىها عقبنشينى مىكردند، آهوان پايين مىآمدند. همين كه دوباره آهوان را تعقيب مىكردند، دوباره به بالاى تل خاك پناه مىبردند و تازىها از تعقيب آنها باز مىايستادند.
خليفه هارونالرشيد دريافت كه بايد در اين مكان، سرّى نهفته باشد كه آهوان بدانجا پناه مىبرند و تازىها از آن بالا نمىروند. پيرمردى از اهالى آنجا را احضار كرد و راز آن را از پيرمرد جويا شد. پيرمرد گفت: «براى گفتن سرّ اين تل خاك، از شما امان مىخواهم» و خليفه نيز امانش داد. سپس پيرمرد گفت: «با پدرم به اينجا آمدم و پدرم در اين مكان زيارتنامه مىخواند و نماز مىگذارد. از پدرم سؤال كردم كه زيارت خواندن در اينجا چه مناسبتى دارد؟ پاسخ داد: با حضرت امام جعفر صادق(ع) براى زيارت به اينجا مىآمدم و ايشان فرمود، اينجا قبر جدش علىبنابىطالب(ع) است كه بهزودى آشكار خواهد شد».
خليفه دستور حفر اين محل را داد تا به علامت قبرى رسيدند و لوحى در آنجا پيدا شد كه بر روى آن با خط سريانى، دو سطر نقش بسته بود كه ترجمه آن چنين است: «اين قبرى است كه نوح پيغمبر آن را براى على(ع)، وصى محمد(ص) قبل از طوفان به هفتصد سال حفر نمود». 1 هارون اداى احترام نمود و دستور داد خاكها را به جاى اول خود برگردانند. سپس پياده شد، پس از وضو گرفتن دو ركعت نماز خواند و با حالتى گريان، خود را به خاك و تربت آن حضرت غلطانيد.
آنگاه هارون نامهاى به امام موسى كاظم(ع) در مدينه نوشت و صحت اين مطلب را از امام موسى(ع) سؤال كرد. ايشان آن محل را به عنوان قبر جدش علىبنابىطالب(ع) تأييد كرد. سپس به دستور هارون، سنگ بنايى بر آن قبر نهاده