63زنده است و خداوند دينش را به او مىفهماند، و اما كسى كه تكذيب مىكند، در كرى و كورى مانند مردهاى است كه اعضاى او از حركت افتاده است؛ نظير آنچه در كلام خداوند ذيل آيه 46 سوره حج آمده است كه مىفرمايد:
(أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهٰا أَوْ آذٰانٌ يَسْمَعُونَ بِهٰا فَإِنَّهٰا لاٰ تَعْمَى الْأَبْصٰارُ وَ لٰكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ)
آيا آنان در زمين سير نكردند تا دلهايى داشته باشند كه حقيقت را با آن درك كنند يا گوشهاى شنوايى كه با آن [نداى حق را] بشنوند؟! چراكه چشمهاى ظاهر نابينا نمىشود، بلكه دلهايى كه در سينههاست كور مىشود.
قرآن كريم در اين آيه، بر اعضاى جوانحى روح كه در صفت حيات و مرگ، از اعضاى بدن و اندام دنيوى با اهميتتر است، متمركز شده است. مانند آنچه كه در سخن پروردگار ذيل آيه 72 سوره اسراء آمده كه مىفرمايد: (وَ مَنْ كٰانَ فِي هٰذِهِ أَعْمىٰ فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمىٰ وَ أَضَلُّ سَبِيلاً) ؛ «اما كسى كه در اين جهان [از ديدن چهره حق] نابينا بوده است، در آخرت نيز نابينا و گمراهتر است».
مقصود از اين كورى، نابينايى چشم ظاهرى نيست، بلكه مراد كورى قلب است. بر اين اساس در روايت آمده كه شخص نادان، در ميان دانشمندان همچون مردهاى در ميان زندههاست. همچنين انسان عالم ميان افراد نادان، مانند زندهاى ميان مردگان است.
مرگ و حيات روح با مرگ و حيات بدن متفاوت است. ادراك و شعور، حيات است و جهل و غفلت، مرگ. ايمان حياتى اثرگذار، و كفر و تكذيب حق، مرگ است. اين مانند تعبير اصطلاحى قرآن كريم در مورد واژه قريه و قرى (روستا و روستاها) و واژه مدينه (شهر) است. مانند آنچه در كلام خداوند در آيه 13 سوره يس آمده كه مىفرمايد:
(وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحٰابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جٰاءَهَا الْمُرْسَلُونَ) ؛ «و براى آنها، اصحاب قريه [انطاكيه] را مثال بزن، هنگامى كه فرستادگان خدا به سوى آنان آمدند». و كلام خداوند در آيه 20 سوره يس كه