74هر انديشه نوظهورى - خاصه اگر در پوشش «توحيد» عرضه شود - در روزهاى نخست توجه مردم را به خود جلب مىكند، خاصه در جايى كه مردم آن از علم و دانش دور باشند. روزى كه محمد بن عبدالوهاب كار خود را در نقاب دعوت به توحيد و مبارزه با شرك آغاز كرد، برخى از شخصيتهاى نجد و يمن به سوى وى اقبال كردند. براى نمونه زمانى كه موج دعوت او به يمن رسيد امير محمد بن اسماعيل ( - 118 ه .ق) مؤلف كتاب «سبل السلام فى شرح بلوغ المرام» قصيدهاى بلند بالا در مدح محمدبن عبدالوهاب سرود كه مطلع آن چنين بود:
سلامٌ علي نجدٍ و من حلَّ في نجد
و ان كان تسليمي علي البُعد لايجدي
يعنى: درود بر نجد و كسى كه در آن قرار دارد، هرچند درود من از اين راه دور سودمند نيست.
ولى همو، هنگامى كه خبرهاى ناگوارى از قتل و غارت وهابيان را دريافت كرد و فهميد كه محمدبن عبدالوهاب به تكفير مسلمانان پرداخته و براى مال و جان آنها بهايى قايل نيست، از سرودۀ پيشين خود پشيمان گشت و قصيدهاى نو سرود كه با اين بيت آغاز مىشد:
رَجَعت عن القول الذي قلت في النجدي
و قد صح لي عنه خلاف الذي عندي 1
يعنى: من از گفتار پيشين خود در حق آن مرد نجدى بازگشتم، زيرا خلاف آنچه درباره وى مىپنداشتم برايم ثابت شد.
كشتار وهابيان در عتبات عاليات به راستى صفحهاى سياه در تاريخ اسلام است. صلاحالدين مختار كه از نويسندگان وهابى است مىنويسد: در سال 12 ه .ق امير سعود با
قشون بسيار متشكل از مردم نجد و عشاير جنوب و حجاز و تهامه و ديگر نقاط، به قصد عراق حركت كرد. وى در ماه ذى القعده به شهركربلارسيد و آنجا را محاصره كرد.