63
النَّبِيِّينَ مِيثٰاقَهُمْ وَ مِنْكَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْرٰاهِيمَ وَ مُوسىٰ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ) (الاحزاب:7) وهؤلاء هم الطبقة العليا من الخلائق، وعليهم تدور الشفاعة حتى يردّوها إلى خاتمهم وأفضلهم(ص). 1
دشمنى با تشيع و عالم بزرگ شيعى
ابن تيميه كه سخت از نابودى حكومت فاسد عباسى ناراحت بوده است، درباره نقش خواجه نصيرالدين طوسى در سقوط بغداد در «مجموع الرسائل» مىنويسد:
تاتاران بر كشورهاى اسلامى يورش نبردند و خليفه بغداد و ديگر فرمانروايان اسلامى را نكشتند، جز با كمك و پشتيبانى ملحدان (اسماعيلى)، و كارگردان اين [رويدادها] همانا وزير آنان نصيرالدين طوسى در الموت بود. او بود كه دستور كشتن خليفه و از ميان بردن حكومت وى را صادر كرد.
ابن تيميه با بىشرمى تمام، هرآنچه را خود لايق آن بود، به اين عالم بزرگ نسبت مىدهد و در كتاب مشهورش منهاج السنه، بهدروغ مىنويسد: «او آدم بىمبالاتى در دين بود، شعائر اسلامى را مراعات نمىكرد، مرتكب فواحش مىشد، نماز نمىخواند و در ماه رمضان، شراب و مسكرات مىنوشيد و زنا مىكرد»! 2
ابن قيم هم در كتاب «اغاثة اللهفان» راه استادش را پيموده، مىنويسد: «هنگامى كه ملحد و حامى شرك و كفر... نصيرالدين... فرصت يافت، از پيرامون پيامبر [خدا] و مؤمنان، به كيش خود انتقام گرفت. آرى او مسلمانان را از دم شمشير گذراند... و خليفه را بكشت».
ابن قيم جوزى، خواجه را با الفاظ ركيكى به باد اتهام و دشنام مىگيرد و درباره وى
مىگويد: «او منكر معاد و تعليمدهنده سحر بود و بتها را عبادت مىكرد». 3