15سپس به كاتبش دستور داد نامه اى به زبان عربى به اين مضمون بنويسد: و نامه را با جلمه سلام بر تو ختم كرد. 1
به محمد، فرزند عبدالله؛ از مقوقس، بزرگ قبطيان. درود بر تو. نامهات را خواندم و آنچه را كه در آن نوشته بودى، دريافتم و دعوتت را نيز شنيدم؛ ولى من فكر مىكردم پيامبر آخرين، از شام برخيزد. فرستاده تو را گرامى مىدارم و همراه او، دو كنيز با لباس و مركب از سرزمين قبط بزرگ مىفرستم. 2
مقوقس، نامه را به حاطب داد و از اينكه قبط نمىتواند دعوت پيامبر(ص) را بپذيرد، عذرخواهى كرد؛ همچنين به او توصيه كرد كه آنچه را در قبط ديده و شنيده است، مخفى نگه دارد. حاطب به سوى پيامبر(ص) بازگشت، در حالى كه دو كنيز به نامهاى ماريه و سيرين، خواجهاى به همراه هزار مثقال طلا، بيست دست لباس از بافتههاى مصرى، قاطرى خاكسترى و مقدارى عسل، عود، مشك و عطر همراه او بود.
در راه مدينه
ماريه به همراه خواهرش سيرين 3(و به نقلى شيرين)، در راه مدينه از دورى وطنشان بسيار اندوهگين