25دوشيزه، با اينكه صاحب نامه را نمىشناخت، از ديدن خط وى به گريه افتاد، تعجب كردم و تعجب بيشترم از اين بود كه او با وجود مليّت و اصالت رومى، چگونه به عربى تكلم مىكرد. وقتى اين موضوع را پرسيدم، چون مىدانست كه من محرم راز صاحبنامه هستم، ماجراى خويش را بيان كرد و فرمود: «وقتى كه نخستين بار، در خواب خويش، به محضر بانوى بزرگ اسلام و عالم، حضرت فاطمه(عليهاالسلام) مشرف شدم و شهادتين خويش را با كلمات گهربار او گفتم، وى به من مژده داد كه بهزودى ايام هجران، بهسر خواهد رسيد. با همين آرزو، مدتى بهسر بردم؛ تا اينكه شبى در خواب به من فرمود: «بهزودى، نبردى بين مسلمانان و روميان روى خواهد داد. خود را در شكل كنيزان، به مسلمانان نزديك كن تا اسير شوى. آنگاه توسط فردى، به مقصود خويش خواهى رسيد». من نيز همان كردم و توانستم با زحمت، از قصر بيرون بيايم خود را به منطقه نبرد برسانم. هنگامى كه به اسارت درآمدم، از هويت خويش چيزى بر صاحبم كه پيرمردى عرب بود، نگفتم تا بقيه ماجرا كه ديدى. اما اينكه به
زبان عربى تكلم مىكنم، به اين دليل است كه به سبب ارتباطات دربار پدربزرگم، قيصر، با مسلمانان، آموختن زبان عربى، مطلبى رايج بود و من نيز به همين شكل، آموختم و محتواى نامه مولايت، همان بود كه در رؤياى خويش ديده بودم».