174فارستبار بود كه تقريباً از همان آغاز تشكيل دولت صفوى تا دوره ضعف و انحطاط صفويه ادامه داشت و در برهههايى به جدال و حتى رودر رويى با يكديگر و تصفيه حسابهاى خونين منجر مىشد. قزلباشان كه از آنان با عنوان «اهل شمشير» تعبير مىشود، خود را تاجبخش مىدانستند و خواهان در اختيار گرفتن تمام مناصب حكومتى بودند. از اين رو، با ديوانيان كه از آنان با تعبير «اهل قلم» ياد مىشود، هميشه در كشمكش بودند، چنانكه در سالهاى آغازين حكومت شاه تهماسب اول، قزلباشان از خردسالى او استفاده كرده و دربار را به تشنج كشيدند. چند دهه بعد و در پى مرگ تهماسب تا روى كار آمدن شاه عباس اول، اوج تنش و بحران در دربار ايران بود.
در اين مدت، جناحهاى مختلف از جمله قزلباشها بدون توجه به خطرهاى خارجى كه پيوسته دولت صفوى را تهديد مىكرد، به رقابت و درگيرى با يكديگر پرداختند كه نتيجه آن، قتل چند نفر از درباريان و صاحبمنصبان بود. در اين دوره فترت كه همزمان با حكومت كوتاهمدت اسماعيل دوم و پس ازآن سلطان محمد است، صفويه يكسره در بحران داخلى غوطهور بود و حتى نسبت به دشمنان همسايه خود كه از شرق و غرب به ايران تعرض مىكردند، نمىتوانست واكنش لازم را نشان دهد. اوضاع داخلى ايران در سالهاى واپسين صفوى نيز بحرانى بود و آنان به سبب دل مشغولىهاى فراوان نتوانستند روابط خارجى گستردهاى با دولتهاى ديگر از جمله حجاز داشته باشند. افزون بر آن، صفويه بهويژه در اواخر حكومتشان با شورش افغانها روبهرو شدند.
دو - مشكلات خارجى صفويان
صفويان هنگامى به عرصه سياست گام گذاشتند كه در همسايگىشان، دو دولت قدرتمند سنىمذهب، يكى به نام ازبكان در شرق وديگرى به نام امپراتورى عثمانى