311و كسى كه آنجا را مىشناسد، مىتواند تخمين بزند كه دسترسى لشكريان نظامى به آنجا، غيرممكن است.
با توجه به اخبار مربوط به عمران بن شاهين و نيز اخبار مربوط به مسجد يا رواقى كه به او نسبت داده شده است، مىتوان ميزان سرگردانى نويسندگان معاصر را درباره او حدس زد؛ چنانكه رواياتى كه دلالت بر ديدار او با عضدالدوله دارند، با رواياتى كه ابن اثير و ابنكثير روايت كردهاند، همخوانى ندارد و از آن روايات، استنباط مىگردد كه عمران بن شاهين، نه مستقيم و نه غيرمستقيم، با رواق يا مسجد، هيچگونه ارتباطى ندارد. احتمال مىدهم كه مسجد يا رواقى كه به او نسبت داده شده، پس از مرگ او احداث شده باشند. ابناثير در «الكامل» مىگويد:
بالا گرفتن كار عمران بن شاهين و اوج گرفتن قدرت او، در سال 338 ه .ق/ 949م، بوده است، موضوعى كه باعث شد تا معزالدوله لشكرى را به فرماندهى وزيرش، ابوجعفر الصيمرى، بهسوى او گسيل دارد. ابوجعفر نزديك بود كه بر او تسلط يابد. پس از آنكه در آستانه هلاكت قرار گرفت. اما به علت مرگ عمادالدوله در آن سال، معزالدوله ناگزير شد تا لشكر صيمرى را به عقب برگرداند و آن را بهسمت شيراز فرستاد، تا امور آنجا را ساماندهى كند. 1
سپس ابن اثير مىگويد:
در سال 339 ه .ق/ 950م، معزالدوله لشكرى را به فرماندهى روزبهان به منظور پايان دادن بهكار عمران بن شاهين ارسال مىكند. اما سپاه روزبهان نتوانست در برابر توان عمران مقاومت كند. در نتيجه شكست خورد؛ به طورىكه به بحرانى شدن موضوع او منجر شد. معزالدوله لشكر ديگرى را به فرماندهى روزبهان به سوى او گسيل داشت كه اين بار، روزبهان