٣٢آلمحمد (صلى الله عليه و آله ) موسىبنجعفر(عليه السلام)بود». نفيع گفت:
من كسى را عاجزتر و خوارتر از اين درباريان نديدم كه در مورد مردى كه مىتواند آنها را از تخت به زير بكشد اينگونه رفتار كنند و آن همه به او احترام بگذارند. آگاه باش كه اگر او (امام كاظم (عليه السلام ) ) بيرون آمد، به گونهاى با او رفتار مىكنم تا او را كوچك و سرافكنده نمايم.
امام كاظم (عليه السلام ) از كاخ بيرون آمد، نفيع با كمال گستاخى جلو رفت و افسار الاغ حضرت را گرفت و گفت: «آهاى! تو كيستى؟» امام فرمود:
آهاى! اگر از نسب من مىپرسى، من پسر محمد حبيبالله فرزند اسماعيل ذبيحالله فرزند ابراهيم خليلالله هستم. اگر از وطنم مىپرسى، اهل همان جايى هستم كه خداوند حج آن را بر همه مسلمانان، اگر تو از آنها هستى، واجب كرده است؛ يعنى اهل مكهام و اگر قصد فخرفروشى دارى، سوگند به خدا مشركان قوم من (قريش) حاضر نشدند تا مسلمانان قوم تو را همتاى خود قرار دهند، بلكه (در جنگ بدر) گفتند: «اى محمد (صلى الله عليه و آله ) ! همتاهاى ما را از قريش به ميدان ما بفرست!» اگر منظورت، آوازه و نام است، ما از افرادى هستيم كه خداوند در نمازهاى يوميه واجب كرده است كه بر ما درود بفرستى و بگويى اللّهم صَلّ على مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ما همان آلمحمد (صلى الله عليه و آله ) هستيم، افسار الاغ را رها كن.
نفيع درحالىكه از بيانات قاطع امام كاظم (عليه السلام ) لرزه براندامش افتاده بود، با كمال شرمندگى و سرافكندگى افسار را رها كرد و از آنجا دور شد. ١ حسن خلق حضرت باعث شد كه محبوب همه مردم شود.
٣. حسن خلق و احساس امنيت
انسانهايى كه اساس روابط اجتماعىشان خوشخلقى است از زندگى كردن در كنار