44 در جواب مىگويند: عقل كوچك بشرى مجال ورود به چنين ميدانى ندارد كه فوق درك عقل بشرى است. آنان در عقايد خويش به نصرانيان در عقيده تثليث مىمانند كه چون به آنان گفته مىشود كه چگونه ممكن است سه، يك باشد و يك سه؟ مىگويند: شناخت اين چيزها فراتر از قدرت عقل است و به كارگيرى انديشه در اين امور جايز نيست!
بىترديد، آنجا كه عقل و نقل در تعارض باشند، عقل، نقل را تأويل مىكند؛ زيرا حكم به ثبوت مقتضاى هر دو، امكان ندارد و لازمه آن اجتماع نقيضين است. حكم به نفى هر دو نيز ممكن نيست، چون لازمه آن، ارتفاع نقيضين است [كه هر دو محال است].
بنابراين دو راه باقى مىماند: يا نقل بر عقل مقدم شود يا عقل بر نقل. كه صورت اول باطل است؛ زيرا به معناى ابطال اصل به وسيله فرع مىباشد؛ به اين معنا كه اثبات نقل، جز با عقل امكانپذير نيست، و [حتى] اثبات وجود صانع، شناخت پيامبر و ديگر چيزهايى كه صحت نقل بدان وابسته است، تنها از راه عقل ممكن است. بنابراين، عقل براى نقل به منزله اصل است، چون شناخت صحت نقل، به عقل وابسته است. اگر نقل بر عقل مقدم شود و تنها به ثبوت مقتضاى آن حكم داده شود، در واقع اصل به وسيله فرع باطل شده است كه لازمهاش ابطال خودِ فرع نيز مىباشد.
بنابراين صحت نقل، فرع بر حكم عقل است؛ چرا كه فساد و بطلان نقل ممكن است و جز به وسيله عقل، نمىتوان به صحت آن اطمينان نمود. بنابراين صحيح دانستن نقل به سبب تقديم آن بر عقل، مستلزم عدم صحت نقل است، و اگر تصحيحِ چيزى منجر به افساد [و ابطال] همان چيز شد، با خودش متناقض مىشود. ازاينرو تقدم نقل بر عقل باطل است.
بنابر دليلى كه بيان شد، تقديم نقل بر عقل، صحيح نيست. ازاينرو