24 فضل و كرم خود آنان را بى نياز ساخت. خليفه گفت: به عمر و ابوعبيده مراجعه مىكنم، اگر با نظر تو موافقت كردند حاضرم همه سهميه ذى القربى را به تو بپردازم! وقتى از آن دو سؤال شد آنان نيز نظر خليفه را تأييد كردند. فاطمه از اين وضع سخت تعجب كرد و دريافت كه آنان باهم تبانى كردهاند. 1 كار خليفه جز اجتهاد در برابر نص نبود. قرآن كريم با صراحت كامل مىگويد كه يك سهم از خمس غنايم مربوط به ذى القربى است، ولى او به بهانه اينكه از پيامبر گرامى در اين زمينه چيزى نشنيده است به تفسير آيه پرداخته و گفت: بايد به آل محمد به اندازه هزينه زندگى پرداخت و باقيمانده را در راه مصالح اسلام صرف كرد.
اين تلاشها جز براى اين نبود كه دست امام را از مال دنيا تهى كنند و او را محتاج خويش سازند، تا نتواند انديشه قيام بر ضد حكومت را در ذهن بپروراند.
از نظر فقه شيعى، به گواه رواياتى كه از جانشينان پيامبر گرامى(ص) به دست ما رسيده است، سهم ذى القربى ملك شخصى خويشاوندان پيامبر نيست و اگر براى ذى القربى چنين سهمى قائل شده است به جهت اين است كه دارنده اين عنوان، پس از پيامبر(ص)، حائز مقام زعامت و امامت است. از اين جهت بايد سهم خدا و پيامبر و ذى القربى، كه نيمى از خمس غنايم را تشكيل مىدهند، به خويشاوند پيامبر(ص) كه رهبر مسلمانان نيز هست برسد و زير نظر او مصرف گردد.
خليفه به خوبى احساس مىكرد كه اگر حضرت فاطمه(عليها السلام) سهم ذى القربى را مىطلبد مال شخصى خود را نمىخواهد، بلكه سهمى را مىخواهد كه بايد شخصى كه داراى عنوان ذى القربى است آن را دريافت كرده، به عنوان زعيم مسلمانان در مصالح آنها صرف كند و چنين شخصى، پس از رسول اكرم(ص) جز حضرت على(ع) كسى نيست و دادن چنين سهمى به على(ع) يك نوع عقبنشينى از خلافت و اعتراف به زعامت اميرمؤمنان است. از اين نظر گفت: