26 جنگ با روميان نمىفرستادند. به همين دليل آنها از اجراى بسيارى از توطئههاى خود منصرف شدند. 1
از اميرمؤمنان على(ع) نيز در اين باره نقل شده است كه فرمود:
رسول خدا(ص)مرا بر امّت اسلامى امارت داد و از آنان بيعت گرفت تا گوش به فرمان من باشند؛ ازاينرو نه در زمان حيات رسول خدا و نه پس از آن، به ذهنم خطور نمىكرد كه كسى از مردم در اين باره با من نزاع كند. با اين همه، پيامبر(ص)دستور داد تا سپاهى به فرماندهى اسامه، راهى نبرد با روميان شود و به تمام كسانى كه مىترسيد در اين امر با من به منازعه برخيزند - از گمنامان عرب گرفته تا اوسيان، خزرجيان، مهاجران، منافقان و ساير مردم و نيز آنان كه پدر، برادر، يا خويشاوندانشان به دستم كشته شده و به من به چشم دشمن مىنگريستند - فرمود تا اسامه را در اين جنگ همراهى كنند. اين تصميم پيامبر براى اين بود كه كسى در امر ولايت و خلافت با من مخالفت نكند. 2
ه) ماجراى قلم و كاغذ
رسول خدا(ص)در ساعتهاى پايانى حيات خويش و در بستر بيمارى، خطاب به اصحاب حاضر در خانهاش فرمود: «قلم و كاغذى بياوريد تا چيزى بنويسم كه پس از من گمراه نشويد»؛ امّا عمر برخاست و گفت: «آن مرد گرفتار تب شده است و هذيان مىگويد. كتاب خدا نزد ماست و ما را كفايت مىكند». پس از سخنان وى، ياران پيامبر با يكديگر مشاجره و نزاع كردند. بعضى گفتند به دستور پيامبر عمل كنيد و عدّهاى سخن عمر را تأييد كردند. رسول خدا(ص) فرمود: «نزد من نزاع مكنيد، برخيزيد و برويد». 3