33است:
«مَن ماتَ وَلَمْيَعرِفْ امامَ زَمانِه ماتَ ميتةً جاهليةً» قبول دارى؟ گفت: بلى. به او گفتم: براى پيگيرى و بررسى بحث امامت همين حديث بس است. وى ساكت شد و چيزى نگفت. از او سؤال كردم: فاطمه زهرا(عليها السلام) چگونه بانويى است؟ وى گفت:
«إنّها مَطهّرةٌ بِنَصّ الْكِتاب» ؛ «به صراحت قرآن، مطهره و معصوم است»؛ چون در شأن اهلبيت آيه تطهير نازل شده، و حضرت زهرا(عليها السلام) از بزرگترين مصاديق اهلبيت رسول الله(ص) است.
به او گفتم: چرا فاطمه زهراء(عليها السلام) در حال خشم و غضب از حاكمان وقت از دنيا رفت؟! آيا آنان امام امت و خليفه بهحق رسولخدا نبودند يا حضرت زهرا(عليها السلام) امام خود را نشناخت و فوت كرد؟! عالم بزرگ حلب ديد اگر بگويد غضب و خشم حضرت زهرا(عليها السلام) كار صحيحى بود، بايد حاكمان آن وقت را باطل بداند، درحالىكه با اعتقاداتشان ناسازگار است و اگر بگويد كار حضرت زهرا(عليها السلام) خطا بود و او بدون معرفت به امام خويش از دنيا رفت، با مقام عصمت و طهارت ايشان، كه مورد قبول قرآن است، منافات دارد. به همين دليل براى در هم كردن بحث گفت: آقاى امينى! بحث ما چه ربطى به غضب و خشم حضرت زهرا به حكام زمان خودش دارد؟ افرادى كه در مجلس حضور داشتند از نظر علمى، اشخاص برجسته و فهيمى بودند و متوجه شدند كه آقاى امينى با طرح اين سؤال چه ضربه محكمى به عقايد آنان وارد ساخت. آنگاه علامه امينى گفت كه شما نه فقط امام زمان خود را نشناختهايد، بلكه در حقانيت افرادى كه آنان را خليفه رسولخدا(ص) مىدانيد نيز در شك و ترديد بهسر مىبريد.
صاحب منزل كه كنارى ايستاده بود، رو به عالم بزرگ حلب كرد و گفت: «
شيخُنا اسْكُتْ قَدِ افْتَضَحْنا »؛ «ديگر ساكت شو كه ما را رسوا كردى».
بحث تا نزديك سحر طول كشيد. در پايان تعدادى از اساتيد دانشگاه، قضات و تجار به سجده افتادند و مستبصر شدند و از راهنمايى علامه امينى تشكر كردند.