17 عملكرد امام و همه آنچه مربوط به بحث امامت است، در پرتو پذيرفتن اصل امامت، براى او قابل قبول، معتبر و موجّه مىشود، امّا رجعت خود يك مسئله است و زيربنا براى مسئلۀ ديگرى نيست. اگر كسى رجعت را بپذيرد، بايد مسئلۀ امامت را پذيرفته باشد، امّا عكس آن ضرورى نيست. كسى نمىتواند امامت را نپذيرد، ولى رجعت را بپذيرد؛ چون ادلهاى كه براى اثبات رجعت است، اغلب از روايات گرفته شده است كه امامان معصوم عليهم السلام فرمودهاند و اگر كسى به مشروعيت امامت و جايگاه علمى ائمه عليهم السلام اعتقاد نداشته باشد، آن روايات براى او معتبر نيست.
بنابراين، تفاوت ميان باورهاى مذهبى دستۀ اول كه از آن به اصول ياد مىكنيم با دسته دوم، يعنى باورهاى مذهبى غيراصول، آن است كه اصول جنبۀ زيربنايى دارد، ولى ديگر باورها جنبۀ روبنايى. ديگر اينكه دستۀ دوّم را بدون باور دستۀ اول، نمىتوان پذيرفت. دستۀ نخست، برخلاف دستۀ دوّم به ما كمك مىكند از منظومهاى فكرى و اعتقادى برخوردار شويم و از اين باورها دفاع كنيم و دربارۀ آن، با پيروان ديگر مذاهب وارد گفتوگو شويم.
اصول، شالودۀ تفكر مذهبى ما را شكل مىدهد و از نگاه اولويت نيز بايد از همين پايههاى عقيدتى شروع كرد؛ براى مثال، اگر كسى به عزادارى براى شخصيتهاى دينى و برگزارى مراسم مذهبى شيعيان معتقد نباشد، بحث و گفتوگو با او در اين زمينه، فايدۀ چندانى ندارد؛ چون اين موضوع جزء اصول نيست و تلاش براى قانع كردن او اهميت قابل توجهى ندارد. اما اگر كسى به امامت اعتقاد نداشته باشد، ساير