16هم خنديدند.
ليلا هر دو استكان چاى را كه سرد شده بود درون فلاكس ريخت. دوباره استكانها را پر از چاى كرد و گفت: مصطفى نماز صبح چند ركعت است؟ مصطفى به چشمان ليلا زل زد و گفت: ببخشيد چه ربطى داره؟ ليلا سر مصطفى را از روى زانويش بلند كرد و گفت: بلند شو دوباره چايى سرد نشه. بعد هم جواب منو بده. مصطفى گفت: دو ركعت.
نماز ظهر چند ركعته؟ مصطفى ته مانده استكان را سر كشيد و گفت: سؤالات نكير و منكر مىپرسى؟ نكند امشب شب اول قبر بنده است و من خبر ندارم؟! ليلا فلاكس چاى را به دست گرفت و گفت: دارم جدّى حرف مىزنم مصطفى. من امشب خواستم تنها بياييم پارك تا راحتتر بتونيم حرف بزنيم... حالا فقط جواب بده تا ربطش رو بفهمى! مصطفى با بىتفاوتى گفت: خوب چهار ركعته. نماز عصر هم چهار ركعته. نماز مغرب هم سه ركعته. خوب جواب دادم خانم معلم؟!
ليلا خنده پيروزمندانهاى كرد و گفت: مىشه بگى كجاى قرآن آمده كه مثلاً نماز صبح دو ركعت است و نماز ظهر چهار ركعت؟ مصطفى كه تازه شصتش خبردار شده بود، دستها را به پشت قلاب كرد، قوسى به كمر انداخت و گفت: لازم نيست همه چيزها را قرآن بگويد؛ قرآن اصول