138ساعت ششوبيست دقيقه بود كه به راه افتادم. جاده از امالعيال از روى بلندى بزرگى، از ميان كشتزارها مىگذشت كه اهالى العين در آن سكونت دارند و اين همان كوه بلندى است كه به كوه امالعيال معروف است.
از آرزوهاى من در كودكى اين بود كه امالعيال را ببينم و اكنون در برابر من نخلستان و سرزمينى به اين نام است كه من از حوادث آنجا خاطراتى دارم.
تصميم نداشتم به زيارت امير اين منطقه بروم، چون اين كار زمان زيادى را از من مىگرفت؛ زيرا در عرف اين مردم مهمان را همراه با اكرام و احترام فراوان دعوت كرده و از او استقبال مىكنند.
خانههايى در آنجا به چشم مىخورد كه با آجر سيمانى ساخته شده بود. از مستوره تا اينجا چنين ساختمانى را نديده بودم. كنار نهر امالعيال توقف كردم. آبى گوارا و صاف و زلال داشت. در وجه تسميه اين نهر گفته شده چون كودكانى را كه براى شنا در آن مىرفتهاند، با خود مىبرده، به اين نام مشهور شده، اما اين نامگذارى بسيار قديمى است. در اين منطقه درختانى چون نخل و ليمو و انگور وجود دارد.
اليَسِير 1 و كوههاى قدس
حركت خود را به سمت مشرق دنبال كردم. زمين وادى زمانى بسيار خشك و بىآب و علف بود و هيچ ماشينى از جاده آسفالت آنجا عبور نمىكرد. پس از پيمودن هفت كيلومتر به چشمه اليسير رسيدم. آب چشمه در كنار نخلستان جريان داشت. چشمه بين دو كوه آره در جنوب و كوه المعرض در شمال قرار داشت كه ادامه كوههاى قسمت انتهايى سلسله كوههاى قدس مىباشد و از اين نقطه شروع شده و به ارتفاع آن افزوده مىشود، تا اينكه در شرق در قاحة، قله آن به بلندى 2049 متر از سطح دريا مىرسد. بعد به تدريج ارتفاع آن كم مىشود تا اينكه در