32مصالحى انجام شود كه با مخالفتكردن محقق نمىشود. گاهى خداوند در اين قضايا حكمتهايى نهاده است كه در فهم ظاهربينان نيست؛ مانند تبعيت حضرت يوسف(ع) از پادشاه مصر؛ چنان كه يوسف(ع) پيامبر خدا، و پادشاه مصر بتپرست بود. با توجه به اين نكته برخى از عوامل بيعت على(ع) را از نظر مىگذرانيم:
اهل سنت نوشتهاند: «آنگاه كه از على[(ع)] خواستند با ابوبكر بيعت كند، نخست از بيعت خوددارى كرد و فرمود: من از شما براى خلافت شايستهترم». 1 ولى شش ماه بعد زمانى كه جنگهاى مرتدان و مدعيان دروغين نبوت پيش آمد، بيعت نمود 2؛ در حقيقت، على(ع) براى رفع اختلافهاى داخلى و انسجام مسلمانان در مقابل مهاجمان به ناچار بيعت كرد.
برخى ديگر مىنويسند: «افرادى چون ابوسفيان، درصدد بودند تا مخالفت على(ع) را بهانه قرار داده، ميان مسلمانان اختلاف و كشمكش ايجاد كنند». 3 بدين ترتيب، على(ع) براى پيشگيرى از فجايع اين اختلافات بيعت كرد.
على(ع) درباره علت بيعتش با خلفاى سهگانه مىفرمايد:
به خدا سوگند هيچگاه به ذهن من نمىرسيد كه اعراب پس از رسول خدا(ص) خلافت را از اهلبيت او بگيرند. آنگاه كه با فلانى بيعت كردند، من دست خود را از بيعت پس كشيدم، اما ديدم عدهاى از اسلام برگشتند و عدهاى ديگر درصدد نابودى دين محمد(ص) برآمدند، ترسيدم كه اسلام و مسلمانان را يارى نكنم و خطر و شكستگى در آن به وجود آيد كه مصيبت آن خيلى بيشتر از انحراف خلافت باشد... ، پس پيش رفتم و بيعت نمودم... 4