27
كان عمر بن الخطاب اذا اتي عليه
امداد اهل اليمن سألهم: أفيكم اويس بن عامر؟ حتي أتي علي اويس، فقال: انت اويس بن عامر؟ قال: نعم. قال: من مراد ثم من قَرَن؟ قال: نعم. قال: فكان بك برصٌ فبرأت منه إلاّ موضع درهم؟ قال: نعم. قال: لك والدة؟ قال: نعم. قال: سمعت رسول الله[(ص)] يقول: يأتي عليكم اويس بن عامر مع امداد اهل اليمن من مراد ثم من قَرَن، كان به برص فبرأ منه الاّ موضع درهم، له والدة هو بها بَرٌّ، لو أقسم علي الله لأبرّه، فان استطعت ان يستغفر لك فافعل. فاستغفر لي، فاستغْفَرَ له. فقال له عمر: أين تريد؟ قال: الكوفة. قال: ألا اكتب لك الي عاملها؟ قال: اكون في غَبراء الناس احبّ الي... 1
عمر بن خطاب چون كمكهايى از اهل يمن بر او مىرسيد از آنان سؤال مىكرد آيا در بين شما اويس بن عامر وجود دارد؟ تا اينكه اويس را به نزد او آوردند، عمر به او گفت: تو اويس بن عامرى؟
گفت: آرى. عمر گفت: از قبيله مراد و قَرَن؟ گفت: آرى. عمر گفت: آيا تو مرض برص داشتهاى كه از آن بهبودى يافتى به جز به مقدار موضع يك درهم؟ گفت: آرى. عمر گفت: آيا مادرى دارى؟ گفت: آرى. عمر گفت: از رسول خدا(ص) شنيدهام كه مىفرمود: اويس بن عامر همراه كمكهايى از اهل يمن از قبيله مراد و قَرَن نزد شما مىآيد و او مرض برص داشته كه از آن بهبودى يافته به جز به مقدار يك درهم، او مادرى دارد كه به او