16مخمصۀ روزها و شبهاى عادّى و آزاد! كمتر دست مىدهد...! و لذا چه بهتر كه كتاب را به برادرم (كه در دادگاه نظامى و فرمايشى طاغوت به ده سال زندان محكوم گريده است)، سپرده و از وى بخواهم كه با « اغتنام از اين فرصت »! به ترجمۀ آن مبادرت ورزد. و چنين كردم.
امّا در آن دوران سياه چرخ روزگار بر پايهاى مىگرديد كه اينجا و آنجا نداشت! ما در آن دوران در « محبس بزرگى » به نام ايران زيست مىكرديم كه استعمار جهانى و استبداد داخلى وابسته به آن همۀ فرصتها را حتّى فرصت « تنفّس صحيح » را سلب كرده بود.! تفاوت زندان و خارج از زندان تنها در سعه و ضيق محدودۀ مكانى بود و بس؟... وااسفاه ! بر آنهمه فرصتهاى از دست رفته، امكانات بر باد شده و استعدادهاى در نطفه خفه گشتهاى كه حاكميّت خفقان و سانسور 1 و فرمانروايى استبداد و اختناق ببار آورد!؟. و ببين خوش باورى و سادهانديشى ما را كه متوقّع اغتنام از فرصت و بهرهورى از موقعيّت و زمينۀ مساعد و بىدغدغۀ « محبس » به جهت كوششهاى فرهنگى و پژوهشهاى علمى و ايدئولوژيكى...، نوشتن و ترجمۀ كتاب و يا نگارش يادها، خاطرهها، سرگذشتها و سرنوشتهاى گروهها و امّتهاى گذشته و حال، چونان « نگاهى به تاريخ » و « نامههاى پدرى به دخترش » محصول « ايّام محبس » نهرو در زندان انگليسىها.؟!
توقّع و انتظارى خوشبينانه و سادهلوحانه از « زندانهاى » قرون وسطايى شاه و ساواك كه رشتهاى متَّصل به دستگاه جهنّمى پنتاگون و سازمان سياه سيا، داشت؟! زندانهاى هولناك و همراه شيوههاى سبعانه و بهشدّت ضدّ انسانىاى كه هم اكنون نمونههاى آن را در قلمرو حكومت جبّارانه و غاصبانۀ رژيم اشغالگر قدس و دولت نژادپرست افريقاى جنوبى و بسيارى از كشورهاى امريكاى لاتين و نيز كشورهاى مرتجع منطقۀ خاورميانۀ اسلامى؟! و در هر نقطه و ناحيهاى كه امپرياليسم غدّار و جهانخوار آمريكا نفوذ و تسلّطى دارد، و « حكومت