42به قلعۀ درعيّه وارد نشده بازگشته بود، ابراز نارضايتى نمود و شخصاً برنامۀ حمله به درعيّه را به عهده گرفت.
شريف غالب برادرى داشت به نام «شريف فُهَيد» كه او از عقلاى اشراف بود.
شريف فهيد به شريف غالب گفت:
«وهّابيان در نقطهاى بسيار دور قلعهاى طبيعى و مستحكم اتّخاذ كرده، تحصّن نمودهاند. اگر در اين رويارويى توفيق پيدا نكنيد و شكست بخوريد، ناگزير مىشويد كه از مكّه سپاهى گرد آوريد و چنين كارى در عمل ممكن نخواهد بود.
اگر رأى والاى شما بر اين تعلّق يافته كه وهّابيان بايد سخت تأديب و تربيت شوند، اين كار نياز مبرم به يك نيروى مقتدر و متشكّل دارد و چنين نيرويى همواره بايد در مركز خلافت اسلامى متمركز باشد نه در نقاط دور دست.
ما حدّاكثر در مكّۀ معظّمه مىتوانيم از چنين نيرويى برخوردار باشيم و در صورت هجوم مخالف به نبردى سخت بپردازيم.
ما اگر به طرف يك چنين دشمن مسلّح و مقتدرى حمله بريم و نيروهاى خود را در اين راه فدا كنيم، سرزمين مقدّس حجاز را نيز از دست خواهيم داد.»
شريف غالب به نصايح برادرش گوش نداد و سپاه بسيار مقتدرى را تدارك ديد و مكّۀ معظّمه را به قصد در هم كوبيدن قلعۀ درعيّه ترك گفت.
علّت اينكه شريف غالب به نصايح برادرش شريف فهيد گوش نداد اين بود كه خاطرش نسبت به او مكدّر بود؛ زيرا شريف غالب فرماندهى سپاهى را كه پيشتر به سوى چپاولگران قافلۀ مصرى گسيل داشت، به وى پيشنهاد كرد