37محمدبن احمد حفظى كه خود گمراه بود و گمراه كنندۀ ديگران و دشمن جانى يكتاپرستان به شمار مىرفت، به جهت حبّ جاه و مقام، «عبدالعزيز» را «اميرالمؤمنين!» خواند و ابلهانى را كه به كيش باطل او گرويدند، به فردوس برين و كسانى را كه در دين مقدّس اسلام پابرجا ماندند، به آتش دوزخ بشارت مىدهد.
مردم با ايمان منطقه در آتش ظلم و بيداد آنها مىسوزند و در زير يوغ تعدّى و چپاول آنان نابود مىشوند.
مردان و زنان با ايمانى كه در طول پنج قرن گذشته از دنيا رفتهاند، از نظر آنها بر كفر و زندقه در گذشتهاند! و اين به صورت يكى از اعتقادات آنها در آمده است.
هر يك از علماى اسلام كه با دلايل روشن، خلاف گفتار آنان را اثبات مىكند، او را تكفير مىكنند و دمار از روزگارش در مىآورند.
نامبرده عبدالعزيز را تحريك مىكرد كه بغداد و حرمين شريفين را تحت سيطرۀ خود در آورد. و عبدالعزيز نيز كه خود هواى استقلال در سر داشت، براى حمله به بغداد مهيّا شد و به تجهيز سپاه پرداخت، هر عالمى را كه بر سر راهش قرار داشت طعمۀ شمشير مىساخت و در اين رابطه دستور اكيد به وهّابيان صادر كرده كه:
«به مجرّد اينكه ما اين خبر را دريافت كرديم خانه و كاشانۀ خود را ترك گفته، براى التجاء به زير سايۀ دولت عليّۀ عثمانيّه به حضور عالى رسيديم. مطمئن باشيد كه اگر در اين خصوص مسامحه شود،