32او گرچه در اين زمينه توفيقى به دست آورد ليكن براى جا افتادنِ افكار پوچ خود، اصالت حسب و شرافت نسب لازم بود، كه به اتّفاق همگان او فاقدِ آن بود.
از اين رهگذر به «عبدالعزيز» شيخ درعيّه متوسّل شد و او را به اشغال حرمين شريفين تشويق نمود. و عبدالعزيز كه خود داعيۀ استقلال طلبى در سر داشت، پيشنهاد زادۀ عبدالوهّاب را پذيرفت. او براى رسيدن به اين منظور، آيين ساختگى محمّدبن عبدالوهّاب را پذيرفت و از پذيرش آيين جديد ابراز غرور و نخو ت نمود و در صدد برآمد كه براى استيلاى بغداد، سپس تصرّف مكّۀ معظّمه، همّت خود را مصروف بدارد. عبدالعزيز از اين انديشۀ خود پرده برداشت و اعلام كرد كه اين آرزو با معاونت مذهبى محمّدبن عبدالوهّاب جامۀ عمل خواهد پوشيد.
آنگاه براى عرضه كردن عقايد محمّدبن عبدالوهّاب به بزرگان باديه نشينها، در قرا و قصبات به راه افتاد و به گرد آورى هزينۀ قيام و شورش، تحت عنوان «ماليات و زكات شرعى» پرداخت و هر يك از علماى اهل سنّت را كه از پذيرش اين آيين ساختگى امتناع ورزيد، طعمۀ شمشير ساخت و به قتل رسانيد. او به ضرب چماق، ثروت كلانى اندوخت تا از آن براى نگهدارى پيروان خود بهره جويد.
عبدالعزيز در اثر تشويقهاى پياپى پسر عبدالوهّاب، به دنبال وادار كردن گروهى از باديه نشينهاى خيرهسر به پذيرش كيش الحادى، ادّعاى خلافت نمود و با دستيارى كسانى كه آيين ساختگى محمّدبن عبدالوهّاب را پذيرفته بودند، به ترتيب دادن سپاه پرداخت تا بتواند در مقابل نيروهاى انتظامى مقاومت كند.
وى هنگامى كه مشاهده كرد كوههاى درعيه و دشتهاى نجد از افراد