56زمخشرى و ثعلبى و شيرازى و صالحانى اصفهانى و قطّان المحدّث الاصفهانى و امثالهم، حيث قال:
قُلْتَعَالَوْا نَدْعُ أبْنَاءَنَا وَأبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأنْفُسَنَا وَأنْفُسَكُم [آل عمران: 61].
و در كتاب ابوبكر بن مردويه آمده: كان فى المباهلة رسول الله و عليّ و فاطمة والحسن و الحسين، يعنى: در مباهله رسول بود و علىّ و فاطمه و حسن وحسين.
و شيخ محدّث اصفهانى عبيداللّه بن عبدالاعلى در كتاب منتهىالمآرب و صالحانى در كتاب مجتبى ايراد كردهاند كه: از وفد نجران عاقب و سيّد به خدمت رسول آمدند. ايشان را به اسلام دعوت كرد. جواب دادند كه، ما اسلام آورديم. يا محمّد! رسول گفت: دروغ گفتيد. اگر خواهيد خبر دهم شما را كه چه چيز مانع اسلام شما شد. ايشان گفتند: بگو. يا محمّد! گفت: حبُّ الصليب و شُربُ الخَمر و أكلُ لحم الخنزير، يعنى: دوستى چليپا، وآشاميدن مى، و خوردن گوشت خوك نمىگذارد كه شما اسلام آريد.
رسول، ايشان را با مباهله، يعنى ملاعنه دعوت كرد. ايشان اجابت كردند وقول كردند كه فردا در بامداد به صحرا روند و دعا كنند. هر كه بر حق باشد باقى بماند، و آن كه بر باطل بُود عذابى بر وى نازل شود.
رسول صلّى الله عليه وآله روز دويّم دست على گرفت و فاطمه و حسن و حسين: و به صحرا بيرون آمد، و پيش ايشان فرستاد كه به دعا حاضر شويد. ايشان امتناع و ابا كردند و خراج و جزيه بر خود گرفتند.
رسول گفت:
والّذي بَعَثني بالحقّ لو فعلا لأمطر عليهما الوادي ناراً، يعنى: به حقّ آن خدايى كه مرا به حقّ بفرستاد، كه اگر ايشان دعا كردندى، اين وادى آتش ببارانيدى بر ايشان.
حق تعالى او را به نفس خويش خواند، كما قال: نفسك يا علىّ نفسى، يعنى: نفْس تو، يا على نفس من است، و نفس رسول افضل نفوس است، پس بايد كه على بعد از وى أفضل الخلق باشد؛ و عمر خطّاب در حقّ على گفت: