39رجاى عطاردى گفت: ناسزا و بد مگويى على را و نه اهل البيت را، كه همسايهاى بود از آن جمعى مردم از قبيله بنى هذيل. آن شخص به مدينه درآمد و گفت: خداى بكشت آن فاسق حسين بن على را. چون اين سخن بگفت خداى تعالى دو نقطه در هر دو سياهه چشمان وى انداخت و هر دو چشم وى را كور گردانيد و نابينا شد.
و هم در اين كتاب است روايت از علىّ عليه السلام از رسول خدا صلّى الله عليه و آله كه وى فرمود: ويل ظالمان اهل بيت مرا. عذاب ايشان با منافقان بود در درك زيرين از دركات دوزخ.
و هم در اين كتاب است روايت از ابى موسى مدينى تا به سعيد بن جبير كه او گفت: خبر رسيد به عبداللّه عبّاس كه قومى در حقّ على عليه السلام سخنان بد مىگويند. عبداللّه عبّاس پسر خود على عبداللّه را گفت كه: دست من گير و به نزديك آن قوم بر مرا، كه آخرِ عمر عبداللّه عبّاس بود و پپر و نابينا بود. علىّ بن عبداللّه دست پدر گرفت و او را آورد پيش آن قوم. بعد از آن گفت: كيست از ميان شما كه دشنام خداى تعالى داد؟ ايشان گفتند: سبحان اللّه! هر كه دشنام خدا دهد شرك آورده باشد به خدا و وى را انباز گرفته. بعد از آن گفت عبداللّه عبّاس كه: كيست از ميان شما دشنام دهنده رسول خدا؟ ايشان گفتند: هر كه دشنام رسول خدا دهد كافر باشد. بعد از آن گفت: كيست از ميان شما دشنام دهنده على؟ ايشان گفتند: اين بود. عبداللّه گفت: گواه باشيد كه من شنيدم از رسول خدا صلّى الله عليه و آله كه مىگفت: هر كه علىّ را دشنام دهد مرا دشنام داده باشد، و هر كه مرا دشنام دهد خدا را دشنام داده باشد، و هر كه خدا را دشنام داده باشد خداى تعالى وى را به روى در آتش دوزخ اندازد.
بعد از آن عبداللّه پشت بر ايشان كرد و پسرش على را گفت: چگونه ديدى تو ايشان را در اين حالت؟ پسرش در حال اين بيت بگفت كه مفهوم وى اين است كه: مىنگريستند به تو به چشمهاى سرخ باز كرده، همچنان كه بزان نگرند به كاردهاى مرد قصّاب، يعنى به غضب در تو نگاه مىكردند.