31و همچنين كتاب منهج در عبادات و در نماز و روزه وزكات و خمس و جهاد با جمله توابع از فرائض و نوافل و ادعيه و نيابت و احكام آن وكيفيت عبادات و هرچه مكلف بدان محتاج باشد در سالى چنان كه مبتدى و منتهى بدان محتاج بوده در يك جلد.
و همچنين اربعين فى تفضيل اميرالمؤمنين على صلوات الله عليه وامثال آن در امامت و غير آن و جمله در محل عرض افتاد... جمله قبول كرد قبول الرضا...
و چون مناقب الطاهرين و اخوات آن جمله تولى بود، لازم بود در قسم تبرّى هم شروع كردن به بسط تمام مختلط به عربى و عجمى براى عموم فائده مبنى بر ابواب و فصول و دلائل ومسائل و بعد از استخاره و استجازه از حضرت واجب الوجود عمت عاطفته و قدرته علىالعالمين اسم اين كتاب الكامل البهائى فى السقيفه آمد. ايزد تعالى جل و علا اين تحفه را برمخدوم - زيد قدره - مبارك گرداند و ايام اين دولت را به انواع عزّت و كرامت مزين دارد.
كامل، ج 1 ص 28: مصنف اين كتاب الحسن بن على الطبرى گويد در سنه سبعين وستمائه 670 در شهر بروجرد [در چاپى: يزدجرد] حاضر شدم، عامه آن شهر را يافتم كه در حق خداى تعالى چيزها مىگفتند كه بازگفتن آن لائق نيست. برخاستم و پيش مفتى و مقتداى آن شهر رفتم كه منسوب بود به زهد و ورع و علم و قضاى آن ولايت بدو متعلق بود و گفتم شما كه مقتداى اين ملكايد و مشاراليه خاص و عام، بايستى كه عامه را نگذاشتى كه اين محالات به حق تعالى نسبت كنند. چون اين حكايت بشنيد، بخنديد و گفت: اى فلان! اگر من از ايشان بدتر باشم و زيادهتر از آن گويم كه ايشان مىگويند، چگونه باشد؟ قريب يك ماه ميان من و وى، در اين باب هر روز چند نوبت مباحثه رفتى و حال من با وى چنان بود كه حال نوح با قوم خويش. (فلم يزدهم الاّ فرارًا)... و دوستى از من در آن ديار با بزرگى بحثى در اين باب مىكرد، جواب داد كه ترا سر و ريش باشد و خداى را نباشد! روزى در مسجد جامع حاضر