62
كربلا و عشق
تيرگى را محو كرده انقلاب كربلا
از كران خون دميده آفتاب كربلا
مىبرد دل را به سمت «جَنَّتُ المَأواى» نور
اين نسيم بىبديل عطر ناب كربلا
روشنايى پاگرفت از صبح عاشوراى عشق
ظلمت افتاده ز پا در پيچ و تاب كربلا
هر كه خواهد عشق، نوشد از عطشگاه حسين
هر كه آزادهست گردد همركاب كربلا
مَحرمى خواهد كه سِرّ عشق را گويد بر او
رازهاى مانده پنهان در حجاب كربلا
رفت تا آن سوى خورشيد و درخشيد از افق
موجى از آيينه شد هر قطره آب كربلا
بسكه گلها از دم تيغ ستم پرپر شدند
مىچكد از پنجهى گلچين گلاب كربلا
تا بهخون افتاد خورشيد و سيه شد آسمان
ملتهب آيينه شد از التهاب كربلا