53
زبانحال طفلان مسلم عليه السلام
ساقههاى شكسته
يتيم و تنهاييم زغم رهان مارا
غريب اين شهريم بده امان ما را
ز ظلم اهل كين ز پا در افتاديم
گرفته تير غم چنان نشان ما را
دو گل ولى پژمان به باغ اندوهيم
بيا تواى گلچين مكن خزان ما را
زمحنت بابا دو چشم ما خون است
به برگرفت اكنون غم گران ما را
ببين در اين غربت نشسته از ماتم
بديده اشك خون، به دل فغان مارا
شكسته بال و پر زتير هجرانيم
بيا و برگردان به آشيان ما را
شكفتهايم اينك به شاخهى اندوه
مكن چنين پرپر به بوستان ما را
سرشك ما بنگر ز قتل ما بگذر
نمانده در پيكر دگر توان ما را