22
غربت شقايق
شود روشن به نور عشق اگر دل
زند بر هستى عالم شرر دل
به بزم بيقراران گردر آيد
شود شمع و بسوزد تا سحر دل
اگر آتش بگيرد تار و پودش
گذارد بر همه هستى اثر دل
نمىجويد طريقى جز ره دوست
ندارد جز محبّت همسفر دل
به ميدان بلا در راه دلدار
بهجان خود خريده صد خطر دل
سپارد گر بهدست عشق خود را
در اين سودا نمىبيند ضرر دل
چو آتش زير خاكستر نهان است
كه مىگردد به آهى شعلهور دل
تمام لحظهها بى منّت تن
به كوى عشق گردد رهسپر دل