19گر كه من آلودهام امّا شدم مهمان تو
تا بگيرم آبرو از آبروى كربلا
«تشنهى آب فراتم اى اجل مهلت بده»
تا بنوشم جرعه جرعه از سبوى كربلا
در بيابان طلب چون لالههاى داغدار
دل سراپا شعله شد در آرزوى كربلا
حرف ديگر خوش نباشد در ميان عاشقان
جز حسين بن على، جز گفت و گوى كربلا
در مسير كربلا از جان و سر خواهم گذشت
گر ببندد راه را بر من عدوى كربلا
تا كه بنشيند غبار زائرانش بر رخم
مىزند خيمه دل من رو به روى كربلا
هر نفس بايد كه برخيزد شرار شعلهاش
هر كه دارد همچو «ياسر» هاى و هوى كربلا