42از نظر لغت 1«بَلَد» هم مذكر است و هم مؤنث و جمع آن «بُلدان» مىباشد. واژۀ «بَلَدَه» همان معناى بلد را دارد و جمع آن «بلاد» مىباشد. از نظر معنا هر دو معناى واحدى دارند و به بخشى از زمين اطلاق مىشود چه آباد باشد چه نباشد، چه مسكونى و چه خالى از سكنه باشد. گاهى هم اين معنا را معادل بلد مىگيرند و به طائفهاى كه در آن زندگى مىكنند، بلده اطلاق مىشود. به بيان ديگر مراد از بلده يا اهالى مكّه است يا شهر مكّه به لحاظ اينكه بخشى از حجاز محسوب مىشود. از منظر عرفانى بلده ناظر به مقام قلب است. 2 و مراد از «حرّمها» اين است كه خداوند آن را از استيلاى صفات نفسانى و رذائل درونى دور داشته است. بر اين اساس مفاد آيه اين است كه بايد بندۀ رب قلب بود؛ قلبى كه حرم امن الهى است.
اما نكتهاى كه بدون هيچ شكى از آيه به دست مىآيد، شرافت و عظمت مكه است؛ زيرا رب، به سرزمين مكه اضافه شده است؛ از اين رو پروردگار عالميان به اين سرزمين عنايت و لطف خاصى دارد.
گونه دوم كاربرد دوم بلد در قرآن به صورت مقيد است. در قرآن تنها در يك آيه و تنها يك قيد براى بلد ذكر شده است و آن قيد «امين» است:
وَ هٰذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ 3
«سوگند به اين شهر ايمن.»
به هر حال اگر به آيات بلد (جمعاً پنج آيه) در قرآن توجه كنيم، خواهيم ديد كه در تمامى آنها بلد، مكه است.
پنج) وادٍ غير ذىزرع
در يك آيه از مكه به عنوان سرزمين بدونِ كشت نام برده شده است:
رَبَّنٰا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوٰادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ . 4