44پيوسته مىگفت: «مرد ستمگر در همين سراى زندگى به سزاى خود مىرسد، و اگر اتفاقاً عمر او سپرى شود و سزاى عمل خود را نبيند، در روز باز پسين به سزاى كردار خود خواهد رسيد 1».
«حرب بن اميّة»، از بستگان نزديك وى بود و خود نيز جزء شخصيتهاى بزرگ قريش به شمار مىرفت، و در همسايگى او يك مرد يهودى زندگى مىكرد. اتفاقاً اين مرد يهودى، روزى در يكى از بازارهاى «تهامه» تندى به خرج داد؛ و كلمات زنندهاى ميان او و «حرب» رد و بدل شد، اين كار موجب گرديد كه مرد يهودى با تحريكات «حرب» كشته شود. «عبد المطّلب»، از جريان اطلاع يافت و روابط خود را با او قطع نمود؛ و كوشش كرد كه خونبهاى يهودى را از «حرب» بگيرد و به بازماندگان مقتول برساند. اين داستان كوتاه حاكى از روح ضعيفنوازى و عدالتخواهى اين مرد بزرگ است.
فداكارى در راه پيمان
در حالى كه عرب جاهلى غرق در فساد اخلاق بود، در اين ميان برخى از صفاتِ آنها در خور تحسين بود.
مثلاً پيمانشكنى، يكى از بدترين كارها در ميان آنان به شمار مىرفت. گاهى پيمانهاى بسيار سنگين و سخت با قبائل عرب مىبستند و تا آخر به آن پايبند بودند، و گاهى نذرهاى بسيار طاقتفرسا مىنمودند و با كمال مشقت و زحمت در اجراى آن كوشش مىكردند.
«عبد المطّلب»، موقع حفر زمزم احساس كرد كه بر اثر نداشتن فرزندِ بيشتر، در ميان قريش ضعيف و ناتوان است. از اين جهت نذر كرد كه هر موقع شمارۀ فرزندان او به ده رسيد، يكى را در پيشگاه «كعبه» قربانى كند و كسى را از اين پيمان مطلع نساخت. چيزى نگذشت كه شمارۀ فرزندان او به ده رسيد، موقع آن شد كه پيمان خود را به مورد اجرا گذارد. تصوّر قضيّه، براى «عبد المطّلب» بسيار سخت بود. ولى در عين حال از آن ترس داشت كه موفقيتى در اين باره