31با قلبى لبريز از ايمان و اعتماد به خدا، وارد بتخانه شد، چوبهاى تراشيده و مجسمههاى بىروح را دورادور معبد مشاهده كرد، غذاهاى زيادى كه بتپرستان به عنوان تبرك در معابد خود مىگذاردند، توجّه ابراهيم را جلب كرد، سراغ غذاها رفت، تكه نانى در دست گرفت و به عنوان تمسخر با اشاره به آنها گفت چرا از اين غذاهاى رنگارنگ نمىخوريد؟ ناگفته پيداست معبودهاى مصنوعىِ مشركان، قدرت كوچكترين جنبشى را نداشتند، كجا رسد كه بخورند. سكوت مرگبارى فضاى بزرگِ بتكده را فراگرفته بود، ولى ضربات شكنندۀ ابراهيم كه بر دست و پاى و پيكر بتها وارد مىآمد، اين سكوت را درهم شكست. تمام بتها را قطعه قطعه كرد، و تلِّ بزرگى از چوب و فلز شكسته و خُرد شده در وسط معبد پديد آمد، و فقط بت بزرگ را سالم نگاه داشت، و «تبر» را بر دوش آن نهاد. هدف اين بود كه در ظاهر بنماياند كه شكنندۀ اين بتها، همان بت بزرگ است، ولى از اين ظاهرسازى هدفى داشت كه بيان مىگردد. ابراهيم عليه السلام مىدانست مشركان پس از بازگشت از صحرا، سراغ علت حادثه خواهند رفت، و ظاهر قضيه را يك كار مصنوعى و بىحقيقت تلقى خواهند نمود. زيرا باور نخواهند كرد كه صاحب اين ضربات، اين بت بزرگ است كه اساساً قدرت بر حركت و فعاليت ندارد، در اين صورت ابراهيم عليه السلام مىتواند از نظر تبليغاتى استفاده كند، كه اين بت بزرگ به اعتراف شما كوچكترين قدرت را ندارد، پس چگونه او را مىپرستيد؟!
خورشيد به سوى افق كشيده شد، و نور روشنىِ خود را، از دشت و صحرا برچيد. مردم، دسته دسته به سوى شهر روانه گرديدند، موقع مراسمِ عبادت بتان فرارسيد، گروهى وارد معبد شدند، منظرۀ غير مترقب كه حاكى از ذلت و زبونى خدايان بود، توجّه پير و برنا را جلب كرد. سكوتِ مرگبارى توأم با بىصبرى، در محيط معبد حكمفرما بود. يك نفر مُهر خاموشى را شكست و گفت: چه كسى مرتكب اين عمل شده است؟ سوابق بد گوئى ابراهيم عليه السلام به بتها و صراحت لهجۀ او در برابر ستايش بتان، آنان را مطمئن ساخت كه وى دست به اين كار زده است. جلسۀ محاكمه به سرپرستى «نمرود» تشكيل گرديد، ابراهيم جوان با مادر خود، در يك محاكمۀ عمومى مورد بازجويى قرار گرفت.