37
از احرام تا بازگشت
جدّه
وَ أَذِّنْ فِي النّٰاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجٰالاً وَ عَلىٰ كُلِّ ضٰامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ . 1
من اكنون در سالنى پر هياهو - تالار انتظار عمومى فرودگاه جده - هستم، سر و صداى مسافرانى كه مانند من آمادۀ پروازند، در اين فضاى سربسته طنينانداز است. در اطراف من گروهى مرد و زن ايستادهاند، گمان مىكنم اهل اندونزى باشند. گلويم از تشنگى خشك شده، بگردم شايد آبى پيدا كنم. چطور است از همين برادر بپرسم...
فوراً نوشابهاى همراه با لبخندى پر از محبت، با سكوتى كه نشانۀ نهايت ادب بود به من داد. نمىدانم چه نوشابهاى بود. همينقدر مىدانم در مقابل پذيرايى گرم او گفتم: برادر