20اين دو ميليون مردمديگر نيزكه هردستهاى ازجايى آمدهاند، باتو شريكند و اين امانت در اين جمع فشرده و به همپيوسته درمنطقهاى فشردهتر ومحدودتر از اين جمع بايد گزارده شود. بله! بايد در دنيا و با مردم دنيا سفر كرد و هر لحظه با آنان بود و نيز بايد هم دنيا و هم مردم دنيا را ناديده گرفت.
راستى اگر امانت گزاردن به آن آسانى بود كه در كتابهاى مناسك مىخوانيم، چرا آسمان و زمين و كوهها از كشيدن آن عاجز ماندند و قرعۀ فال به نام ما انسانهاى خطاكار نادان زده شد؟ چرا خاقانى شروانى كه در عصر كاروان و شتر در جمعى برابر يك بيستم جمعيّتِ عصر ما يا كمتر از يك بيستم حج كرده است، گذشتن از صحراى منا و رَمْىِ جَمَره را به عبور از صراط تشبيه مىكند:
بگذرند از سر مويى كه صراطش دانندپس به صحراى فلك جاى تماشا بينند
و اگر اعمال حج تنها همان حركات دست، پا و زبان است، چرا مُتَكلِّمى آگاه چون ناصر خسرو بر مسلمانى پاكدل طعنه مىزند؟ كه:
گفتم اى دوست پس نكردى حجنشدى در مقام محو مقيم