60كردند ساعت يازده و نيم هواپيما حركت خواهد كرد.
متأسفانه حركت تا ساعت پنج به تعويق افتاد.
سرانجام همه در هواپيما جا گرفتيم. هنگامى كه هواپيما از سطح زمين فاصله مىگرفت خانهها و ساختمانها در نظر ما كوچك و كوچكتر شدند، آسمانخراشهاى بزرگ تهران ديگر آن اهميت سابق را از دست داده بودند، و در آن، عظمت و بزرگى پروردگار عالميان در نظرم مجسم شد و به ياد اين شعر افتادم:
آسمان بىنشان از قدمتت باشد نشان
هواپيما در فضاى بيكران الهى به پرواز درآمد و من خود را همچون ديگران بين علايق مادى خانه و خانواده و علايق معنوى و ارزشهاى والاى روحى مىديدم.
گاهى دورى فرزندان مرا رنج مىداد و گاهى از به ياد آوردن سفر روحانى آن چنان در شعف بودم كه در پوست خود نمىگنجيدم.
و در اين هنگام اين آيه به خاطرم رسيد:
لاٰ تُلْهِكُمْ أَمْوٰالُكُمْ وَ لاٰ أَوْلاٰدُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللّٰهِ وَ مَنْ يَفْعَلْ