23دست اين پسرِ زن سياه. بر [كار] وى آگاه بودم. 1
ابن عبد ربّه اندلسى در «العقد الفريد» مىنويسد:
هنگامى كه سپاهيان در صفين رويارو شدند، معاويه به «هاشمبن عتبه» نگريست. پيامبر او را «ارقل» يا «ميمون» مىخواند و از اين رو، مرقال خوانده مىشد.
وى دوبين بود و پرچم را به دست داشت... معاويه به عمروبنعاص گفت: اى عمرو، اين [هاشم] مرقال است. به خدا سوگند اگر او پرچم به دست گيرد و به جنگ بيايد، براى شام طولانىترين روز خواهد بود، اما مىبينم كه ابن السوداء [عمار ياسر] در كار اوست و بر جنگ شتاب دارد. من اميد دارم كه او را بكشى. 2
ب) بلالبنرباح
ابوذر او را با نامِ ابن السوداء سرزنش كرد. بيهقى در «شُعَبُ الايمان» به سند خود از ابى امامة آورده است:
ابوذر، بلال را به مادرش سرزنش كرد و به او گفت: يا ابنالسوداء. بلال نزد پيامبر آمد و ماجرا را گفت. پيامبر خشمگين شد. ابوذر كه از همهجا بىخبر بود، نزد پيامبر رفت. پيامبر از وى روىگرداند. ابوذر عرض كرد: مگر دربارۀ من خبرى به شما رسيده كه از من روى مىگردانيد؟ پيامبر فرمود: آيا تو بلال را به مادرش سرزنش كردهاى؟ سپس فرمود: قسم به كسى كه كتاب را بر محمد نازل كرده و يا قسم به هر چيز كه او مىپسندد، هيچكس بر ديگرى جز به عمل، برترى ندارد. شما هيچيك