19برخى از اخبار او «بلالبنرباح» بوده است؛ چنانكه از مصادر اهل سنت نيز چنين مىتوان فهميد. «حسينبنسعيد اهوازى» از امام باقر و امام صادق(ع) نقل مىكند كه در زمان پيامبر(ص)، ابوذر مردى را به علت انتساب به مادرش نكوهيد و به وى گفت: «يا ابن السوداء» و مادر وى سياه بود.
پيامبر(ص)به او فرمودند: «او را بدين سبب ملامت مىكنى اى ابوذر؟!» وى مىگويد: «ابوذر پيوسته سر و صورت خود را به خاك مىماليد تا اينكه پيامبر(ص) از او راضى شد». 1
ب) مردى ناشناس به نام ابن السوداء
نعمانى در « الغيبة» از كسى كه «مسيب بننجبة » را ديده است، چنين نقل مىكند:
مردى نزد اميرمؤمنان(ع) آمد، در حالى كه همراه وى مردى ديگر بود كه او را «ابن السوداء» مىخواندند. وى گفت: اى اميرمؤمنان، اين مرد بر خدا و پيامبر دروغ مىبندد و تو را به گواهى مىگيرد. امير مؤمنان(ع) فرمود:
«لَقَد اعْرَضَ وَ اطْوَلَ، يقولُ ماذا؟» ؛ «سخن طول و درازى دارد، چه مىگويد؟» گفت: از لشكر غضب سخن مىگويد. گفت: با او كارى نداشته باش. آنان [لشكر غضب] مردمى هستند كه در آخرالزمان مىآيند. از هر قبيله يك نفر و دو نفر و سه نفر تا نُه مرد جمع شده و مانند قطعههاى ابر پاييزى [دسته دسته] جمع مىشوند. آگاه باشيد! به خدا كه من سركردۀ آنان را مىشناسم و نام او را مىدانم. سپس در حالى كه مىگفت: «باقرا باقرا باقرا»؛ [شكافنده، شكافنده، شكافنده]، از جا برخاست.