45
9- تقيه و نفاق
نهمين دليل وهابيون بر كفر و استحقاق كشته شدن شيعه اين است كه:
«منافقانه عمل مىكنند و به زبان چيزى مىگويند كه در قلبشان نيست و در دلشان چيزهايى را پنهان مىدارند و مىگويند «من لا تقيّة له فلا دين له » (كسى كه تقيه ندارد دين ندارد)، بنابراين ادعاى برادرى و محبت دينى آنان پذيرفته نيست. زيرا نفاق عقيدۀ آنان است»
عبدالله بن عبدالرحمان الجبرين
1412/3/22ه- . ق.
خود اهل سنت درمواردى تقيه را جايز مىدانند همچون احمد بن حنبل درزمان مأمون، افسوس و صدهزار افسوس كه عقيدۀ شيعه را در اين باره نيز به بدترين وجه توجيه و مورد سوء ظن قراردادهايد.
تقيه ازكلمۀ تقوى به معناى پرهيز است و بنابر رسالۀ التقيۀ امام خيمنى رضوان الله تعالى عليه كه در 1373ه . ق. نگاشته شده بر دو قسم است:
1- تقيۀ اضطرارى: اين نوع تقيه مطابق نظر شيعه و سنى هردو است ومنظور درهر موردى است كه انسان مضطرب شود، مانند بيم انسان از زيان جانى، آبرويى، و مالى يا آنچه متعلق به اوست و نيز بيم از ضرر به برادران ايمانى و يا بيم از ضرر به حوزۀ اسلام و ترس از ايجاد اختلاف كلمۀ مسلمين، بنا به آيۀ فَمَنِ اضْطُرَّ 1 يا آيۀ إِلاّٰ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمٰانِ 2، حفظ جان و آبرو و مال محترم و در حوزۀ اسلام مقدم است. هرچند كه به اندازۀ ضرورت واضطرار ناچار به خوردن حرام يا گفتن دروغ ويا پنهان داشتن عقيده باشد.
مفسران شيعه و سنى در تفسير آيۀ فوق مىگويند: مشركان عمار ياسر را اذيت و آزار كردند و وا