45 گزارشها آمده است كهامّسلمه فرزندانش عُمَر و سلمه را نزد آن حضرت آورد و عرض كرد:
هُما عَلَيكَ صَدَقَةٌ، لَو يَصلَحُ لِي الخُرُوج لَخَرَجتُ مَعَكَ. 1اين دو [فرزندانم] فدايى شمايند اگر همراهى ما را مصلحت مىدانى با شما همراه مىشويم.
هنگامى كه اميرمؤمنان(ع) به سوى شام حركت كرد، نامهاى به عمربنابىسلمه در بحرين فرستاد و نوشت: «دوست مىداشتم كه در كنارم باشى؛ زيرا تو پشتيبان من در جهاد با دشمن و در برپايى ستون دين كوشايى». 2امّسلمه در اعتراض به معاويه كه على(ع) را بر منبرها سبّ مىكرد، نامه تندى نوشت و گفت: «شهادت مىدهم كه خداوند، رسولش و او را دوست دارد». 3
ابوعبدالله جدلى مىگويد: «نزد امّسلمه رفتم و او فرمود: على(ع) را دشنام مىگويى، اما رسول خدا(ص) او را دوست داشت؟!» 4
در جايى ديگر روايت شده است كه امّسلمه به