44بود. رسولخدا(ص) هنگام ترك گفتن دنيا، بهتر و شايستهتر از او (على(ع)) نمىشناخت.
بسيارى از آنان پس از شنيدن سخنان وى، از طلحه و زبير كناره گرفتند. بار ديگر امّسلمه نزد عايشه رفت و او را نصيحت كرد و گفت:
نظرت را درباره عثمان مىدانم، او آب خواست و تو آب را از وى دريغ كردى، و اكنون مىگويى او مظلوم كشته شدهو مىخواهى با شايستهترين فرد كه از آغاز براى خلافت سزاوار بوده است، به نبرد بپردازى...! من از هلاكت و رفتن تو به آتش جهنم مىترسم. به خدا سوگند كه خداوند فرزند ابوطالب را يارى خواهد كرد. 1بر پايه گزارشى ديگر، هنگامى كه امّسلمه نصيحتهايش را بىاثر يافت، حضرت على(ع) را از انگيزه آنان آگاه كرد و گفت: «اين فرزندم عُمَر را كه از جانم شيرينتر است، به يارى تو مىفرستم». 2حضرت، عُمَر را فرمانده چپ سپاه در جنگ جَمل خواند. 3 و بعدها به ولايت بحرين گمارد. 4 در ديگر