31
مرثيۀ بقيع
مدينه، هميشه ميدان نبردى بى سر و صدا ميان حق و باطل بوده است و شيعه كوشيده تا فروغ اهل بيت و ولايت را در هر شرايطى، روشن نگهدارد، هر چند با گريه بر غربت بقيع و تربت ائمّۀ مدفون در آن و پنهانى قبر زهرا «عليهاالسلام».
نمىخواستم مرثيۀ بقيع را به اين زودى بسرايم. امّا نه دل اجازه مىدهد و نه قلم شكيبايى دارد. بهتر كه در همين جا قلم را آزاد بگذارم تا عقدۀ مانده در گلو را بگشايد:
«بقيع»، مزرعۀ غم و كشتزار اندوه است.
درختى كه در اين غريبآباد مىرويد، ريشه در مظلوميّتى هزار و چهارصد ساله دارد.
اينجا ديگر بايد عنان را به دست «دل» سپرد و دل را در چشمۀ «اشك» شستشو داد. دل در سايۀ اشك است كه نرم مىشود و آرام مىگيرد.
عقدههاى دل، تنها با سرانگشت اشك باز مىشود. تنها اشك ديده، زخم دل را تسكين مىدهد.
بگذار ببارد اين چشم،
بگذار بريزد اين اشك.
«مدينه» همچنان مظلوم است و ... «بقيع»، مظلومتر!
«اهل بيت» همچنان غريباند و پيروانشان غريبتر!
اين سند، سالهاست كه به گواهى ايستاده است و روشنتر از هر