29جلوگيرى از زمينهها و عللى افتاد كه اين گرايش را موجب مىشوند. بدين ترتيب در محافل فكرى و تصميمسازىهاى كلان در اروپا و آمريكا اين مسأله در دستور كار قرار گرفت كه علل گرايش جوامع و ملل جهان به شكل عام و خاورميانه و شمال آفريقا به شكل خاص به اسلام و حكومت اسلامى در اواخر قرن بيست و اوايل قرن بيستويكم چيست؟ پس از بررسىهاى تاريخى و جامعه شناختى بسيار، به اين جمعبندى رسيدند كه گريز از استبداد سياسى و حرمان اجتماعى و محروميتهاى موجود، عامل اصلى گرايش ملل و به ويژه جوانان و بانوان به اسلام و حاكميت وحى است. آنان به اين نتيجه رسيدند كه با ايجاد فرصت مشاركت در صحنههاى سياسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى براى اقشار گوناگون و به ويژه جوانان و زنان مىتوان از گرايش آنان به اسلام جلوگيرى نمود.
بدين ترتيب طرح خاورميانه بزرگتر را مىتوان فرآيند پيشگيرانه يا پيشدستانه و هم چنين درمان براى گرايش به حكومت دينى و حاكميت وحى انگاشت. اگر چه ميان خود تصميمسازان و حتى انديشمندان غربى ميان تقدم و تأخر و اولويتبندى ليبراليسم و دموكراسى نسبت به يكديگر، اختلافنظر وجود داشته و دارد. نحلههاى نومحافظهكار غالباً بر لزوم و اولويت برقرارى دموكراسى در اين مناطق تأكيد داشتهاند و به همين دليل حتى با توسل به قوۀ قهريه به دنبال برقرارى دموكراسىهاى هدايت شده در سرزمينهاى شرق اسلامى بر آمدند. حمله به دو كشور اسلامى افغانستان و عراق توسط دولت نومحافظهكار بوش پسر، به اين نگرش بىارتباط نبود. آنان معتقدند